ادبیات عرفانی فارسی

در ادبیات عرفانی، سخن از معبود و سیر و سلوک عارفانه و راه رسیدن به خداوند است. نگاه عرفان به دیدگاه تصوف نزدیک است و معبود را دست‌یافتنی‌تر از نگاه‌های سنتی می‌بیند. در این بخش از وب‌ سایت ادبیات فارسی، به معرفی و توضیح ادبیات عرفانی فارسی می‌ پردازیم، با ما همراه باشید.

ادبیات عرفانی فارسی 

ادبیات عرفانی فارسی یکی از درخشان‌ترین شاخه‌های ادبیات فارسی است که با بهره‌گیری از زبان شاعرانه و مفاهیم عمیق معنوی، به کاوش درونی انسان و ارتباط او با حقیقت مطلق می‌پردازد. این نوع ادبیات، که آثاری از شاعران بزرگی چون مولانا، حافظ، عطار و سعدی را شامل می‌شود، به‌عنوان پلی میان عشق، عرفان و هنر شناخته می‌شود.

ریشه‌های ادبیات عرفانی

ادبیات عرفانی فارسی در بستر فرهنگ اسلامی و ایرانی شکل گرفته است. این نوع ادبیات، با الهام از آموزه‌های قرآن، احادیث و فلسفه‌های اسلامی، همراه با آمیختگی با سنت‌های فرهنگی ایران باستان، به وجود آمده است. شاعران و نویسندگانی چون مولانا، حافظ، عطار نیشابوری و سعدی شیرازی از جمله بزرگ‌ترین نمایندگان این سبک ادبی هستند.

ویژگی‌های ادبیات عرفانی

یکی از ویژگی‌های برجسته ادبیات عرفانی فارسی، استفاده از زبان نمادین و استعاری است. در این نوع ادبیات، مفاهیم عمیق فلسفی و معنوی اغلب از طریق داستان‌ها، تمثیل‌ها و اشعار بیان می‌شوند. برای مثال، در اشعار مولانا، عشق به عنوان نیرویی الهی توصیف می‌شود که انسان را به سوی خداوند هدایت می‌کند. یا در غزلیات حافظ، شراب و میخانه نمادهایی از حقیقت و عرفان هستند.

یکی از ویژگی‌های برجسته این نوع ادبیات، استفاده از زبان موسیقایی و تصاویر شاعرانه است که خواننده را به دنیایی فراتر از واقعیت‌های روزمره می‌برد. این آثار نه‌تنها بیانگر احساسات انسانی هستند، بلکه به‌عنوان راهنمایی برای سفر درونی و معنوی نیز عمل می‌کنند.ادبیات عرفانی فارسی همچنان منبع الهام‌بخش برای علاقه‌مندان به فرهنگ و معنویت است و جایگاه ویژه‌ای در ادبیات جهان دارد.

ادبیات عرفانی فارسی یکی از برجسته‌ترین و تاثیرگذارترین بخش‌های فرهنگ و هنر ایران است که نه تنها در میان ایرانیان، بلکه در سراسر جهان مورد توجه و تحسین قرار گرفته است. این نوع از ادبیات، که ترکیبی از شعر، نثر، حکمت و معنویت است، قرن‌هاست که به عنوان پلی میان انسان و حقیقت مطلق عمل کرده و انسان‌ها را به سوی درک عمیق‌تر از زندگی و جهان سوق داده است.

ویژگی‌های بارز ادبیات عرفانی

یکی از ویژگی‌های بارز ادبیات عرفانی، نگاه متفاوت آن به مقوله‌ی خداوند و معنویت است. برخلاف دیدگاه‌های سنتی که خداوند را موجودی دور و دست‌نیافتنی می‌دانند، در عرفان، معبود بسیار نزدیک‌تر و قابل دسترس‌تر است. این نگاه باعث می‌شود که افراد تشویق شوند تا با انجام سیر و سلوک درونی، به شناخت حقیقی از خود و خداوند برسند.

ادبیات عرفانی با استفاده از زبان شعر و نثر، مفاهیم عمیق معنوی را به شیوه‌ای دلنشین و قابل فهم بیان می‌کند. شاعران بزرگ عرفانی همچون مولانا، حافظ، و عطار نیشابوری، با آثار خود توانسته‌اند پلی بین دنیای مادی و معنوی ایجاد کنند و خوانندگان را به سفری درونی دعوت کنند.

یکی دیگر از جنبه‌های مهم ادبیات عرفانی، تأکید بر تجربه شخصی و مستقیم از حقیقت است. این نوع ادبیات افراد را به جستجوی حقیقت درون خود تشویق می‌کند و بر این باور است که هر فرد می‌تواند از طریق مراقبه و تفکر عمیق، به شناختی ازلی از خداوند دست یابد.

ادبیات عرفانی با ارائه نگاهی نوین به معنویت و خداوند، توانسته است تأثیر عمیقی بر دیدگاه‌های معنوی انسان‌ها بگذارد. این نوع ادبیات با تشویق افراد به سیر و سلوک درونی و تجربه شخصی از حقیقت، راهی را برای رسیدن به آرامش درونی و شناخت حقیقی از خداوند فراهم می‌کند. در دنیای پرشتاب امروز، بازگشت به این آموزه‌ها می‌تواند به ما کمک کند تا تعادل و آرامش بیشتری در زندگی خود بیابیم.

ویژگی ادبیات عرفانی چیست

در این بخش با ویژگی‌های ادبیات عرفانی آشنا می‌شویم تا در تشخیص آثار عرفانی موفق عمل کنیم. این ویژگی‌ها را در فهرست زیر آورده‌ایم و در ادامه مطلب، هرکدام از آن‌ها را با مثال توضیح می‌دهیم.

  • نگاه نو به باورهای معنوی
  • غلبه‌ی عنصر احساس
  • بی‌توجهی به دنیا
  • سیر و سلوک عارفانه

تاثیر ادبیات عرفانی بر ادبیات جهان

ادبیات عرفانی فارسی نه تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان تاثیرگذار بوده است. ترجمه آثار مولانا به زبان‌های مختلف باعث شده تا پیام عشق و معنویت او به گوش میلیون‌ها نفر برسد. همچنین اشعار حافظ و سعدی نیز الهام‌بخش بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان غربی بوده‌اند.

ادبیات عرفانی فارسی گنجینه‌ای بی‌پایان از حکمت، معنویت و زیبایی است که قرن‌هاست انسان‌ها را به سوی درک عمیق‌تر از خود و جهان دعوت کرده است. در دنیای امروز که پر از پیچیدگی‌ها و دغدغه‌هاست، بازگشت به این آثار می‌تواند راهی برای یافتن آرامش و معنا در زندگی باشد.

ادبیات عرفانی و تأثیر آن بر معنویت

ادبیات عرفانی یکی از شاخه‌های مهم و تأثیرگذار در تاریخ ادبیات جهان است که همواره توجه بسیاری از اندیشمندان و علاقه‌مندان به معنویت را به خود جلب کرده است. این نوع ادبیات با تمرکز بر سیر و سلوک عارفانه و راه‌های رسیدن به خداوند، به دنبال کشف رازهای درونی انسان و ارتباط او با معبود است. در این مطلب، به بررسی ویژگی‌های ادبیات عرفانی و تأثیر آن بر دیدگاه‌های معنوی خواهیم پرداخت.

جایگاه عشق در ادبیات

عشق یکی از اصلی‌ترین موضوعات ادبیات عرفانی است. اما این عشق، عشقی زمینی نیست، بلکه عشقی الهی و ماورایی است که انسان را به سوی کمال و حقیقت مطلق هدایت می‌کند. در اشعار مولانا، عشق نیرویی است که انسان را از خودخواهی و نفس‌پرستی رها کرده و او را به سوی یگانگی با خداوند می‌برد. همین مفهوم در اشعار حافظ نیز به چشم می‌خورد، جایی که او عشق را کلید فهم رازهای هستی می‌داند.

در ادبیات عرفانی فارسی، عشق جایگاه ویژه‌ای دارد و به‌عنوان نیرویی الهی معرفی می‌شود که انسان را به سوی کمال و حقیقت هدایت می‌کند. اشعار این حوزه اغلب سرشار از نمادها و استعاره‌هایی هستند که مخاطب را به تفکر و تأمل عمیق دعوت می‌کنند.

شاعران ادبیات عرفانی

شاعران ادبیات عرفانی

از مهم‌ترین شاعران عرفانی می‌توان به «عطار»، «مولانا» و «سنایی» اشاره کرد. گاهی مفاهیم عرفانی چنان با عنصر عاطفه و احساس پیوند خورده‌اند که آثار عرفانی را در دسته ادبیات غنایی قرار می‌دهند و گاهی نیز در این آثار، مسیرهای تکامل در عرفان آموزش داده می‌شود که آن‌ها را در دسته ادبیات تعلیمی قرار می‌دهند. در این مطلب از مجله فرادرس یاد می‌گیریم ادبیات عرفانی چیست و چه ویژگی‌هایی دارد. عرفان و تصوف در ادبیات فارسی را بررسی می‌کنیم و نمونه‌های ادبیات عرفانی را می‌شناسیم. همچنین انواع ادبیات عرفانی و شاعران این نوع ادبی را با نمونه‌هایی از کارهای آن‌ها معرفی می‌کنیم.

نمونه ادبیات عرفانی فارسی

در این بخش، چند نمونه از ادبیات عرفانی را آورده‌ایم تا به‌خوبی با این نوع آثار ادبی آشنا شوید.

مثال 1
در کادر زیر یکی از بخش‌های «مناجات‌نامه» را آورده‌ایم که گوینده در آن، با زبانی ادبی و پر از عاطفه، خداوند را مخاطب خود قرار داده است و با او سخن می‌گوید.

الهی گاه می‌گویی فرود آی، گاه می‌گویی بگریز، گاه فرمایی بیا،

گاه گویی بپرهیز، خدای این نشان قربت است یا محض رستاخیز؟

هرگز بشارت ندیدم تهدیدآمیز. ای مهربان بردبار!

ای لطیف نیک‌بار! آمد به درگاه، خواهی به ناز دار و خواهی خوار دار.

گر شوند این خلق عالم سر به سر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آنِ من
(خواجه عبدالله انصاری)

مثال 2

در ابیات زیر، عطار مکالمه‌ای را میان معبود و بنده برقرار کرده است و راه سعادت و کامیابی را در محو شدن بنده در معبود می‌داند. او در این ابیات، خداوند را «محبوب» و «مطلوب» می‌خواند و با استفاده از این توصیفات شاعرانه، احساس خود به معبود را شرح می‌دهد.

چو با خویش آمدی، محبوب گم شد
چو تو طالب شدی، مطلوب، گم شد
مباش ای دوست تا محبوب باشی
که گر باشی، به خود محجوب باشی
ز خو بگذر که بی‌خود، جمله مایی
چو بی‌خود، خوش‌تری، با خود چرایی؟
(عطار)

جایگاه احساس در ادبیات فارسی

برای آنکه اثری را ادبی بدانیم، باید دارای عناصری مانند عاطفه، خیال، زبان ادبی و معنا باشد. هر اثر ادبی متناسب با نوع آن، در یکی یا چند عدد از این عناصر قوی‌تر است. بیشتر آثار ادبی عرفانی نیز جزء نوع ادبی غنایی محسوب می‌شوند و به همین دلیل، مهم‌ترین و غالب‌ترین عنصر ادبی در آن‌ها حس و عاطفه است.

یعنی با خواندن آثار عرفانی، بیشترین درک و دریافت ما از آن، حسی است که در آن جاری است. این حس در نوع عرفانی غنا معمولاً در عشق به خداوند، غم ناشی از دوری از او و شور و شوق برای رسیدن به او مشاهده می‌شود. البته در نوع دیگر از آثار عرفانی نیز، عنصر معنا و آموزش مراحل سلوک غلبه دارد که آن دسته از آثار عرفانی را جزء دسته ادبی تعلیمی می‌دانیم.

مثال
شعری عرفانی را در کادر زیر آورده‌ایم تا غلبهٔ عاطفه در آن را مشاهده کنید. در ابیات زیر از غزلیات مولانا، او خداوند را یار و دلدار خود توصیف می‌کند و این نهایت به‌کارگیری حس در شعر است.

ای یار ما! دلدار ما! ای عالم اسرار ما! ای یوسف دیدار ما! ای رونق بازار ما!

ما کاهلانیم و تویی صد حج و صد پیکار ما
ما خفتگانیم و تویی صد دولت بیدار ما
ما خستگانیم و تویی صد مرهم بیمار ما
ما بس خرابیم و تویی هم از کرم، معمار ما
(مولانا)

ادب قلندری یا ملامتی در فارسی

ادب قلندری یا ملامتی، به نوعی از آثار ادبی گفته می‌شود که گوینده در آن‌ها، توجه به دنیا و مادیات را سرزنش می‌کند و هرگونه درگیر شدن با امور مادی و دنیایی را ناشایست می‌داند. البته نوعی افراطی از قلندری نیز وجود دارد، اما منظور ما از قلندری در اینجا همان تأکید بر عدم توجه به مادیات و نپرداختن به آن‌ها است.

مثال
حافظ در بیت زیر، با یاد کردن از خرقه پشمینه صوفیان، توجه به مقام‌های دنیوی را برای خود ناشایست و شرم‌آور می‌داند.

شرممان باد ز پشمینه آلوده خویش
گر بدین فضل و هنر، نام کرامات بریم
(حافظ)

سیر و سلوک در ادبیات فارسی

منظور از سیر و سلوک در ادبیات فارسی و عرفان، مراحلی است که عارف باید برای نزدیکی به خداوند طی کند. سلوک شامل هفت مرحله یا هفت وادی است که به‌ترتیب «طلب»، «عشق»، «معرفت»، «استغناء»، «توحید»، «حیرت» و «فنا» هستند. در بسیاری از آثار عرفانی، شاعر یا نویسنده از چگونگی یا لزوم طی کردن این مراحل توسط عارف سخن می‌گوید.

مثال

عطار در اثر عرفانی مهم خود، منطق‌الطیر، مراحل سلوک را چنین توصیف می‌کند:

گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی، هفت وادی درگه است
وا نیامد در جهان، زین راه، کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چن نیام باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور
چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد از بی‌خبر
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس، بی‌کنار
پس سِیُم وادیست آنِ معرفت
پس چهارم وادی استغنی‌ صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعب‌ناک
هفتمین وادی فقرست و فنا
بعداز این، روی روش نبود تو را
درکشش افتی، روش گم گرددت
گر بود یک قطره، قلزم گرددت
(عطار)

مراحل سلوک عارفانه

مراحل سلوک عارفانه

در فهرست زیر، مراحل هفت‌گانه سلوک عارفانه را آورده‌ایم و درباره هرکدام از آن‌ها توضیح کوتاهی ارائه داده‌ایم تا در صورت وجود این مفاهیم در اشعار و نثرها بتوانید عرفانی بودن آن‌ها را تشخیص دهید.

  • طلب: طلب به معنای خواسته و خواستن است و عارف در اولین مرحله از سلوک عارفانه خود باید طلب را در دل خود ایجاد کند. یعنی با جدایی از لذت‌های دنیایی، شوق و انگیزه‌ای را در دل خود برای رسیدن به وحدت عالم (معبود) پدید آورد.
  • عشق: عرفا این مرحله را سخت‌ترین و مهم‌ترین مرحله از سلوک می‌دانند. صوفیان عشق را در مقابل عقل در فلسفه نام می‌برند و تعریف دقیقی از آن وجود ندارد، اما می‌توانیم آن را چنین توصیف کنیم که در این مرحله، محبت عارف نسبت به معشوق (خدا) به نهایی‌ترین درجه و شدت خود می‌رسد، تا جایی که بیشتر از آن، حدی وجود ندارد.
  • معرفت: عارفی که این مرحله را پشت سر بگذارد، خدا را به‌درستی و به تمامی می‌شناسد و نسبت به او معرفت دارد. منظور از شناخت خدا این است که علاوه بر دانستن همه اسما و صفات او، به حقیقت هرکدام از اسامی و صفت‌های او نیز یقین داشته باشد. برای مثال، اگر می‌داند که «ناظر» از صفات خدا است، یقین داشته باشد که خداوند در همه حال بر همه اعمال و نیت‌های او آگاهی دارد.
  • استغناء: عارف در این مرحله باید تمام تلاش خود را بکند تا از همه نعمت‌ها، مادیات و مقام‌های دنیوی بی‌نیاز شود. در واقع عارف بعد از گذراندن این مرحله، باید از هرچه غیر از خدا مستغنی (بی‌نیاز) شود.
  • توحید: منظور از توحید، یگانگی خداوند است و عارف در این مرحله باید به حقیقت یگانگی خداوند آنچنان پی ببرد که چیزی جز او را نبیند. یعنی ذهن و قلب عارف باید در این مرحله از هرچه غیر خدا خالی باشد و خدا را نیز موجودی در حد فهم و درک محدود انسانی تصور نکند، بلکه او را حقیقت واحد جهان بداند که همه چیز و همه کس باید به سوی او حرکت کنند.
  • حیرت: حیرت به معنای سرگشتگی است و حالتی است که در هنگام تفکر به سراغ عارف می‌آید و اجازه ادامه تفکر را به او نمی‌دهد. عارف در این مرحله و بعد از گذر از مرحله پیشین (توحید) درمی‌یابد که در شناخت خدا با عقل خود ناتوان است و دچار تحیر و سرگشتگی می‌شود.
  • فقر و فنا: فقر، برخلاف استغنا، نیازمندی است. اما در این مرحله، عارف فقط به وجود حقیقت واحد عالم (معبود) نیاز دارد و آنچنان تشنه اوست که به فقر می‌رسد. منظور از فنا نیز این است که عارف از طریق سختی دادن به جسم و روح خود و به اصطلاح، ریاضت کشیدن، خود را از همه صفات بد و رذایل خالی کند تا با معبود خود که او نیز خالی از هرگونه بدی است، یکی شود.

تصوف چیست

تصوف چیست

تصوف یک جریان فکری و فلسفی است که بر تزکیه نفس، دوری از دنیا و مادیات و حرکت به سمت کمال و خداوند تأکید دارد. صوفیان انسان‌هایی درویش بودند که با ریاضت سعی می‌کردند به دنیا و آنچه در آن است، وابسته نباشند و تمام تلاش و تمرکز خود را صرف طی کردن مراحل سلوک (بالاترین درجه نزدیکی به خداوند) و در نهایت، نیست شدن در خداوند و یکی شدن با او می‌کردند. در کادر زیر، تعریف تصوف از نظر ابوسعید ابوالخیر که از پیشگامان عرفان در زبان فارسی است، آورده‌ایم.

یک روز شیخ (ابوسعید ابوالخیر) با جمعی صوفیان به در آسیابی رسیدند، اسب بازداشت و ساعتی توقف کرد. پس گفت: «می‌دانید که این آسیا چه می‌گوید؟ می‌گوید: «که تصوف این است که من دارم. درشت می‌ستانم و نرم باز می‌دهم و گرد خود طواف می‌کنم، سفر خود در خود می‌کنم تا آنچه نباید از خود دور کنم.»»
(محمد‌ ابن منور)

ارتباط عرفان و تصوف

صوفیان در ابتدا به ادبیات توجهی نداشتند، اما نگاه آنان به خداوند و امور معنوی از همان ابتدا با دیگر عالمان دین، مانند فقها، متفاوت بود. تا قرن پنجم هجری که ابوسعید ابوالخیر در مجالس وعظ و منبرهای خود، اشعاری عرفانی را می‌خواند. این در حالی بود که خواندن شعر بر منبر ممنوع بود. بعد از ابوسعید، صوفیان و شاعران دیگری مانند «عین‌القضات همدانی»، «اوحدی کرمانی»، «سنایی» و «عطار» نیز شعرهایی صوفیانه سرودند.

تفاوت تصوف و عرفان

تصوف یک جریان فکری خاص است که فلسفه آن در دوری از مادیات در درجه اول و رسیدن به مقام قرب الهی در آخرین درجه است. عرفان نوعی روش برای رسیدن به حقیقت است که بر مبنای عقل و حواس پنج‌گانه نیست بلکه بر کشف و شهود تمرکز دارد. صوفیان، یعنی پیروان تصوف، نخستین کسانی بودند که به عرفان روی آوردند زیرا نگاه آن‌ها به معنویت با نگاه‌های سنتی موجود در گذشته متفاوت بود، اما طبق همین توضیحات نمی‌توانیم تصوف و عرفان را یکی بدانیم.

تفاوت تصوف و عرفان

فرق غزل عارفانه و عاشقانه

در ادبیات کهن، قالب شعری غزل پرکاربردترین قالب برای سرودن اشعار غنایی بوده است. بیشترین مضامین اشعار غنایی نیز عشق و عرفان بوده‌اند. بنابراین، غزل عارفانه و عاشقانه رایج‌ترین غزلیات موجود در ادبیات فارسی هستند. اما بین این دو نوع غزل، تفاوت‌هایی وجود دارد.

در ادبیات فارسی، به غزل‌هایی که معشوق در آن‌ها زمینی است، غزل عاشقانه و به غزلیاتی که معشوق در آن‌ها معنوی و فرازمینی است، غزل عارفانه می‌گوییم. البته نوع سومی از غزل نیز وجود دارد که معشوق در آن، نه زمینی است نه آسمانی و در عین حال، هم زمینی است هم آسمانی که به این نوع غزل، تلفیقی می‌گوییم.

نمونه غزل عارفانه

استاد غزل عارفانه در ادبیات فارسی، مولانا است. در کادر زیر، نمونه‌ای از غزلیات عارفانه او را آورده‌ایم. مولانا در این ابیات، مخاطبان خود را حتی از توجه به خانه خدا (کعبه) نیز بر حذر می‌دارد زیرا آن را نیز مادی می‌داند و از همه می‌خواهد که توجه خود را به خود خدا که همواره در کنار آن‌ها و در وجود آن‌ها است، معطوف کنند.

معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید
یک بار از این خانه بر این بام برآیید
(مولانا)

نمونه غزل عاشقانه

موفق‌ترین غزلسرای عاشقانه فارسی، سعدی شیرازی است. سعدی با زبانی ساده اما غیرقابل تقلید، احساسات خود را نسبت به معشوق زمینی شرح می‌دهد. حس عشق، هجران، غم، توصیف معشوق، وصال، جفا، ناکامی، شکایت، خشم و… از مهم‌ترین مضامین غزل‌های عاشقانه هستند.

شب‌های بی‌توام، شب گور است در خیال
ور بی تو بامداد کنم، روز محشر است
گیسویت عنبرینه‌ی گردن تمام بود
معشوق خوب‌روی، چه محتاج زیور است؟
(سعدی)

نمونه غزل تلفیقی

در غزل تلفیقی مشخص نیست که شاعر درباره معشوق زمینی سخن می‌گوید یا معشوق آسمانی. استاد بی‌نظیر غزل تلفیقی در ادبیات فارسی، حافظ است که آنچنان عشق و عرفان را به هم می‌آمیزد که مخاطب در بسیاری موارد، توان تشخیص زمینی یا آسمانی بودن معشوق مورد نظر او را ندارد.

بخشی از یکی از غزلیات او را در کادر زیر آورده‌ایم. با خواندن اولین بیت ممکن است به یقین برسیم که معشوق این شعر زمینی است زیرا شاعر از زلف و خال سخن می‌گوید اما بعد از خواندن بیت دوم، نظر ما به‌کلی تغییر می‌کند زیرا در مصراع دوم آن، حافظ به ماجرای دیدار انسان با معبود خود در روز ازل (پیش از آفرینش) اشاره می‌کند و علاوه بر آن، با اشاره به روز حشر (قیامت) نیز یکی دیگر از باورهای دینی مسلمانان را مطرح می‌کند.

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل، یک جرعه خورد از جام دوست
پس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این، ابرام دوست
(حافظ)

نحوه تشخیص غزل عارفانه و عاشقانه

برای تشخیص عارفانه، عاشقانه یا تلفیقی بودن یک غزل، باید کل غزل را بخوانیم و سپس نتیجه‌گیری کنیم. البته نکات دیگری مانند شاعر غزل و بررسی شهرت او در زمینه نوع غزل نیز می‌تواند کمک‌کننده باشد اما ما را به جواب قطعی نمی‌رساند زیرا بیشتر شاعران غزلسرای کهن ادبیات فارسی، در هر دو زمینه عاشقانه و عارفانه غزل سروده‌اند. برای مثال، مولانا برای سرودن غزلیات عارفانه شهرت بیشتری دارد اما بخش مهمی از غزلیات او نیز دارای مضامین عاشقانه است. در همین بخش، یک نمونه غزل را با هم بررسی می‌کنیم تا نحوه تشخیص نوع آن را یاد بگیرید.

مثال
در کادر زیر، یکی از غزلیات مولانا را آورده‌ایم و عارفانه یا عاشقانه بودن آن را با هم بررسی می‌کنیم. به بررسی ابیات در فهرست بعد از شعر، توجه کنید.

تو را ساقی جان گوید برای نام و ننگی را
فرومگذار در مجلس، چنین اشگرف جامی را
ز خون ما قصاصت را بجو این دم خلاصت را
مهل ساقی خاصت را برای خاص و عامی را
بکش جام جلالی را فدا کن نفس و مالی را
مشو سخره حلالی را، مخوان باده حرامی را
غلط کردار نادانی همه نامیست یا نانی
تو را چون پخته شد جانی، مگیر ای پخته، خامی را
کسی کز نام، می‌لافد بهل کز غصه بشکافد
چو آن مرغی که می‌بافد به گرد خویش دامی را
در این دام و در این دانه، مجو جز عشق جانانه
مگو از چرخ، وز خانه، تو دیده گیر بامی را
تو شین و کاف و ری را خود مگو شکر که هست از نی
مگو القاب جان حی یکی نقش و کلامی را
چو بی‌صورت تو جان باشی، چه نقصان گر نهان باشی؟
چرا در بند آن باشی که واگویی پیامی را؟
بیا ای هم‌دل محرم، بگیر این باده خرم
چنان سرمست شو این دم که نشناسی مقامی را
برو ای راه ره‌پیما بدان خورشید جان‌افزا
از این مجنون پرسودا ببر آنجا سلامی را
بگو ای شمس تبریزی از آن می‌های پاییزی
به خود در ساغرم ریزی، نفرمایی غلامی را
(مولانا)

نحوه تشخیص غزل عارفانه و-عاشقانه

  • ابیات اول و دوم: سخن از «ساقی» و «جام» و صحبت با مخاطب دوم شخص مفرد (خصوصاً در مصراع سوم شعر) ما را تا حد زیادی نسبت به عاشقانه بودن این غزل، مطمئن می‌کند.
  • ابیات سوم و چهارم: «فدا کردن نفس و مال» در مصراع پنجم شعر، یکی از باورهای عرفانی است. در مصراع هشتم نیز، مولانا بر صعود در مراحل سلوک و برنگشتن از این مسیر تأکید می‌کند.
  • ابیات پنجم و ششم: تشبیه افتخار به نام و اعتبار دنیایی به دام، تأکید بر تلاش برای یافتن «عشق جانانه» و تأکید بر توجه بر بام (نماد معنویات) به جای چرخ و خانه (نماد مادیات) همگی از باورهای عرفانی هستند.
  • ابیات هفتم و هشتم: تأکید شاعر بر توجه به معنا و معنویت به جای ظاهر و کلام در این دو بیت نیز به عرفان مربوط است.
  • ابیات نهم تا یازدهم: «نشناختن مقام»
    که شاعر در مصراع هجدهم به آن تأکید کرده است، همان عدم توجه به مادیات و امور دنیایی و از ملزومات عرفان است. در مصراع نوزدهم نیز شاعر، مخاطب را به سلوک عارفانه و حرکت به سوی خورشید (معبود) پند می‌دهد.

بنابراین، اگر فقط دو بیت اول این غزل را می‌خواندیم و بر اساس آن‌ها نوع این غزل را شناسایی می‌کردیم، به احتمال خیلی زیاد دچار اشتباه می‌شدیم و این شعر را غزلی عاشقانه محسوب می‌کردیم.

در صورتی که با مطالعه کل این شعر، پی بردیم که غزلی عارفانه است زیرا در کل آن، مفاهیم عارفانه و باورهای صوفیانه وجود دارد. بعد از درک این معانی، اگر دوباره این غزل را از ابتدا مطالعه کنیم، درک می‌کنیم که همان دو بیت ابتدایی نیز با وجود داشتن ظاهر عاشقانه، دارای معانی عرفانی هستند.

⏬مقالات پیشنهادی برای شما عزیزان⏬

شعر معاصر فارسیسبک شعر خراسانیآرایه ادبی اسلوب معادله

مطالعه بیشتر